آرشیداآرشیدا، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 28 روز سن داره

آرشیدا خورشید زندگی من

عروس کوچولو

امشب جشن عقد خواهرزاده بابایی هستش شما از ساعت پنج آماده شدی و منتظری تا بریم. اینم عکسهای شما:     خواهرزاده خوشگلم پانیا  آرشیدا و دوستای موسسه خلاقیتش آرشیدا و مارال بعدا نوشت: آرشیدا خانم ما که از زود آماده شدن حسابی خسته و خواب آلود شده بود ترجیح داد بره خونه مامان جونش تا بقول خودش مادر جون از دیدنش ذوق کنه.               ...
17 تير 1391

دختر من

آرشیدا! چرا وقتی پیش منی باز دلم برات تنگ میشه؟ چرا دوست دارم همش نگاهت کنم؟ چرا وقتی خوابی انقدر معصوم به نظر میایی؟ خسته نمیشی از اینهمه حرف زدن؟ تازه با دستات دهنم رو میگیری تا من حرف نزنم و خودت فرصت بیشتری داشته باشی برای حرف زدن. دستپخت مادرجونت رو دوست داری یه وقتای صداتو ریز میکنی و آروم میگی مادرجون از مامان خوشمزه تر غذا درست میکنی بعدش بهم نگاه میکنی تا ببینی من ناراحت میشم یا نه؟ دلت نمیاد منو ناراحت کنی. برای اینکه دل هیچکدوممون رو نشکنی همش با صدای بلند میگی من همتون رو دوست دارم و بعد شروع میکنی به شمردن: پدرجون،مادرجون، مامان، بابا، خاله، دایی و از دور برای هممون بوس میفرستی. علاقه خاصی داری...
17 تير 1391

این روزا....

زرنگیت به کی رفته نمیدونم؟ همه رو با اون زبون فسقلیت راضی نگه میداری. اینم چند مورد از شیرین زبونیهات: اول اینکه وقتی پای مامان و بابای من وسط باشه شما کلا من و بابایی رو فراموش میکنی و چپ و راست قربون صدقه اونا میره صداشون میکنی مامان جون جون جون جون یا بابا جون جون جون جونم (به همین غلضت با کمی عشوه و ناز) دیروز داشتم بهت صبحونه کرم کنجدی میدادم میگی مامان اینو برداریم بریم با خاله جون بخوریم یه لقمه اون بخوره یه لقمه من شدیدا حواست به من و بابات هست که دست از پا خطا نکنیم. زیر چشمی ما رو میپایی. هر چقدر من از حیوونها میترسم و بدم میاد شما عاشقشی از گاو و گوسفند و اسب گرفته تا جوجه و اردک و خروس. همیشه بهانه میگیری ک...
1 تير 1391
1